این روزا دارم چی میدزدم ...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

این روزا دارم چی میدزدم ...

اولين بارى كه تو زندگيم دزدى كردم ، ٦ سالَم بود .
منو رضا زياد ماشين بازى ميكرديم و يكى از ماشين هاش خيلى به چشمم ميومد .
هربار كه ميرفتم خونشون ، انتخاب اول و آخرم همون ماشين بود ، تا اينكه بعد از چند بار ماشين بازى ، ديگه نميتونستم فكر كنم كه اون ماشين براى من نيست و وقتى ميرم نبايد اون رو با خودم ببرم .
يادمه يكجورى كه نفهمه و ناراحت نشه گذاشتمش تو جيبم و رفتم خونه ى مامان بزرگم . احساس ميكردم براى اينكه با ماشين مورد علاقم يه دل سير قان قان كنم ، ديگه احتياجى به خونه ى رضا اينها ندارم . 

وقتى با ذوق سر ميز شام براى همه تعريف كردم كه چطور ماشين مورد علاقمو بدست آوردم متوجه شدم كه چهره ها برگشت و از من ناراحت شدن .
يكى از عموها خم شد جلوم و گفت ميدونى به اين كار تو چى ميگن ؟ 

من اون روز اولين بارى بود كه معناى دزدى رو ميفهميدم . 
يادمه ماشينو تو مشتم سفت گرفته بودم و هى با سماجت ميگفتم " اون نفهميد كه من ماشينشو برداشتم و اصلا الان ناراحت نيست ! " و بقيه بهم ميگفتن برو عذر خواهى كن و پَسش بده زودتر . جالب بود كه من اصلا به اينكه اون چيزى رو از دست داده فكر نميكردم .

امروز اين ماشين رو بعد از ٢٠ سال گرفتم تو مشتم و فهميدم چقدر چيز كوچيكى رو دزديدم ! 
رفتم تو اين فكر كه اين روزها دارم چى ميدزدم و خودم خبر ندارم . اگر به كسى قول دادم و بعد ، بدقولى كردم ازش زمان رو دزديدم . اگر قلب كسى رو شكستم و بعد بوسيدمش و از ناراحتى درش آوردم ، فراموش نكنم كه قسمتى از اعتمادش رو ازش دزديدم و اگر از پيش كسى رفتم كه يك عمر گفتم عاشقشم ، قسمت بزرگى از قلبش رو براى هميشه ازش دزديدم . 

امروز نبايد فقط به لب خندون و چشم هاى غصه دار آدمها نگاه كنم ... بايد با خودم مرور كنم كه در ازاى چيزهايى كه از آدمها ميگيرم ، چيزى رو كنارشون جا گذاشتم يا نه . بايد به از دست دادن هاشون در ازاى معاشرت با خودم فكر كنم تا ٢٠ سال بعد وقتى به اين روزها فكر ميكنم ، حسرت فرصت هايى رو كه بهم دادن و جبران نكردم رو نخورم . 

روز نوشتِ امير على ق

amiralichannel : Telegram

+ ^_^ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸ ^_^ 3:0 ^_^ SHAKILA   

...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shakilaaaa بازدید : 244 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 6:50